لغت
انگلیسی (UK) – تمرین افعال

به خوبی دیدن
من با عینک جدیدم همه چیز را به خوبی میبینم.

برداشتن
صنعتگر کاشیهای قدیمی را برداشت.

مقایسه کردن
آنها ارقام خود را با یکدیگر مقایسه میکنند.

موفق شدن
اینبار موفق نشد.

نوشتن
او یک نامه مینویسد.

فراموش کردن
او حالا نام او را فراموش کرده است.

خوردن
جوجهها دانهها را میخورند.

باعث شدن
الکل میتواند باعث سردرد شود.

ترک کردن
او شغل خود را ترک کرد.

چرخیدن
اتومبیلها در یک دایره میچرخند.

وصل کردن
این پل دو محله را به هم وصل میکند.
