لغت
اندونزيايی – تمرین افعال

روی ... قدم زدن
من نمیتوانم با این پا روی زمین قدم بزنم.

با کسی حرف زدن
کسی باید با او حرف بزند؛ او خیلی تنها است.

رهبری کردن
او از رهبری یک تیم لذت میبرد.

لال کردن
آن مفاجأت او را لال میکند.

پرتاب کردن به
آنها توپ را به یکدیگر پرت میکنند.

شدن
آنها تیم خوبی شدهاند.

باید
باید زیاد آب نوشید.

باز گذاشتن
هر کسی پنجرهها را باز میگذارد، دعوت به سارقان میکند!

بلند کردن
او به او کمک کرد تا بلند شود.

اقامت یافتن
ما در یک هتل ارزان اقامت یافتیم.

مست شدن
او مست شد.
